-
که اینطور...
دوشنبه 25 فروردین 1393 16:30
هربار به خودم قول می دم دوباره اینجا شروع کنم به نوشتن اما میرم و اصلا فراموش می کنم چنین صفحه ای وجود داره. الان هم فقط خواستم بگم من هنوز زنده ام و زندگی می کنم. یه دست و جیغ و هورا
-
سلام دوستم!
پنجشنبه 16 شهریور 1391 17:52
چقدر حیفم می آید که اینجا را رها کرده ام به حال خودش. دلم می خواست دوباره می نوشتم از همه چیز. از روزمره گی هایم که هر کدام تجربه ایست گرانبها برای خودم. البته نه اینکه ننویسم؛ می نویسم از همه ی درونم و بیرون؛ اما روی کاغذ و آنقدر خصوصی و شخصی اند که... شاید خروارها کاغذی که هر روز سیاه و گوشه ای پنهان می کنم روزی به...
-
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم ازبهار
سهشنبه 29 فروردین 1391 17:59
مبارکه... هم نو شدن سال هم ازدواجم!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 30 آذر 1389 00:45
باورم نمی شود چند ماه از آخرین باری که به وبلاگم سر زدم گذشته باشد و من در این مدت حتی به ذهنم هم نرسید که چنین جایی وجود دارد. وقتی خودم آدمک باران را فراموش کرده ام دیگر چه انتظاری میتوانم از دیگران داشته باشم؟! در هفته ی گذشته بیست و نه سالگیم به پایان رسید و قدم در روزهای پرمسئولیت سی سالگی گذاشتم. احساس خیلی...
-
تأخیر
شنبه 20 شهریور 1389 20:53
هنوز فرصت نکرده ام سفرنامه ی قبلی ام را تکمیل کنم اما یک سفر دیگه هم رفتم و برگشتم! دلم می خواست می توانستم خیلی از تجربیاتم را اینجا بنویسم: از کلاس مایا و دنیای سه بعدی انیمیشن. از دکتر مشاورم که بهم زندگی دوباره داد. از کار توی شرکت و همکاران هنرمند! از تدریس برای هنرجویان انیمیشن و یادآوری دوران دانشجویی خودم....
-
وضعیت آخر
دوشنبه 8 شهریور 1389 14:37
من یک انسانم. تو یک انسانی. بدون وجود تو، من انسان نیستم زیرا فقط از راه ارتباط با تو این زبان امکانپذیر است و فقط از راه زبان است که تفکر امکانپذیر است و فقط از راه تفکر است که انسانیت امکانپذیر است. تو مرا مهم ساخته ای. بنابراین من مهم هستم و تو هم مهم هستی. اگر من تو را بی ارزش کنم، خودم بی ارزش می شوم. این منطق...
-
رامسر
چهارشنبه 2 تیر 1389 00:09
با تله کابین از کنار دریا به درون جنگل روی قله ها نفوذ کردیم؛ جایی فراسوی ابرها!
-
حماسه ی ۲۳ خرداد!!!
شنبه 22 خرداد 1389 23:30
بیست و سوم خرداد پارسال، غمگین ترین روز خردادی همه ی سالهای عمرم بود. هر چند دیر زمانی است که از روزهای پرشور و جنجالی سیاسی بازی ها، اخبار گوش دادن ها و روزنامه خواندن هایم گذشته است. دقیقا به خاطر دارم کلاس اول دبیرستان بودم و اولین سالی بود که حق رای داشتم. من هم مانند اکثریت مردم، به مدیر اصلاحات رای دادم ولی نه...
-
خانه ی عامری ها
چهارشنبه 19 خرداد 1389 14:30
خانه عامریها یکی از قدیمی ترین و وسیع ترین مجموعه های مسکونی کاشان است و قدمت بخشهای قدیم تر آن به دوره ی زندیه باز می گردد. مساحت عرصه ی این مجموعه که از چند خانه ی مجزای مجاور و در ارتباط با یکدیگر شکل گرفته در حدود ۹۰۰۰ متر مربع است و مشتمل بر سه خانه با پنج حیاط مرکزی به صورتی اندرونی و بیرونی همراه با فضاهای...
-
مجموعه ی باغ و کاخ فین
شنبه 15 خرداد 1389 01:46
"یکی از مجموعه بناهای غیر مذهبی کاشان در روستای فین واقع شده است. این مجموعه که در شش کیلومتری جنوب غربی شهرستان کاشان ـ یا به قول مورخان در شهر دار المومنین ـ واقع شده، شامل بناهای زیبایی در یک باغ مصفاست. از آنجا که این مجموعه ی زیبا نزدیک یکی از قدیمی ترین سکونتگاههای ایرانیان، یعنی تپه معروف و باستانی سیلک ـ...
-
تپه سیلک
سهشنبه 11 خرداد 1389 22:01
سه روز است از سفر برگشته ام اما هنوز خسته ی راه و خواب آلود هستم. سعی می کنم به مرور برایتان از سفرم و شگفتی هایی که دیدم بنویسم: * کاشان (تپه های سیلک، خانه ی عامری ها، باغ و حمام فین) * کرج * جاده چالوس * کلاردشت * عباس آباد * تنکابن (جاده سه هزار) * رامسر (تله کابین رامسر پلازا) * بندر انزلی * آستارا * اردبیل (بقعه...
-
رویای آدمک
چهارشنبه 29 اردیبهشت 1389 21:35
" گریه های بزرگ از غم های بزرگ می آیند. در پی هر مرگ همه چیز باید تغییر کند؛ و گریه سرآغاز این تغییر است. رویا واقعی ترین حقیقت ممکن است شاید تو چیز دیگری بگویی. اما باور من این است: جهان را رویاهای ما می سازد." *(ص۲۹؛ من از دنیای بی کودک می ترسم؛ هیوا مسیح)
-
حکومت
پنجشنبه 26 فروردین 1389 13:04
"مردم به سلطه ی ظلم تن می دهند اما روح نمی دهند." ص ۲۶۰ *نون و القلم؛ نوشته ی جلال آل احمد؛ انتشارات سیمین
-
اهمیت شادی
جمعه 6 فروردین 1389 15:02
استاد جمالزاده در صفحه ی ۴۰ کتاب قصه نویسی شرایط داستانسرایی را این گونه توضیح می دهد: "همه می دانید که اساس داستانسرایی دارای شش رکن عمده است که در حقیقت شرایط مهم این کار است... رکن اول اندیشه. رکن دوم ذوق. رکن سوم دانش و بینش. رکن چهارم تصور و تخیل. رکن پنجم موضوع. رکن ششم نگارش." جمالزاده همه ی این ارکان...
-
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار
چهارشنبه 4 فروردین 1389 23:40
نسبت به سال جدید خیلی خوش بین هستم اما دلیل واضحی برای این حسم ندارم چون شرایط تغییر خاصی نکرده است. شاید همین که سال گذشته را با همه ی ناراحتی هایش پشت سر گذاشتم و هنوز سر پا هستم و توان خندیدن دارم باید سپاسگزار باشم و چه هدیه ای می خواهم عظیم تر از شادیِ زنده بودن و امید به شروعی دوباره برای ساختن زندگی؟! این روزها...
-
پنجره ی آغاز
دوشنبه 24 اسفند 1388 19:53
انیمیشن سینمایی شهر اشباح (Spirited Away) به نویسندگی و کارگردانی میازاکی (Hayao Miyazaki) هنرمند صاحب سبک ژاپنی در سال ۲۰۰۲ میلادی موفق به ربودن جایزه ی اسکار شد که هیچ وقت سعادت دیدارش نصیب من نشده بود. البته بی رغبتی خودم هم در این مورد بی تاثیر نبود چون چندین سال پیش این انیمیشن را خریداری کردم اما با تماشای چند...
-
سالنامه ی ۱۳۸۸
یکشنبه 23 اسفند 1388 23:18
در زندگی آموختم هرگاه خانه ای از برف ساختم هرگز برای آب شدنش گریه نکنم. امروز عصر خیلی اتفاقی این جمله را در روزنامه ی نیازمندی ها خواندم! به شدت تکانم داد. احساس کردم مفهوم جمله ی فوق بسیار به زندگی خصوصی امسال من می تواند ارتباط داشته باشد؛ با یک نگاه اجمالی و یک حساب سرانگشتی به این نتیجه رسیدم در سالی که گذشت من...
-
زبان مادری
یکشنبه 9 اسفند 1388 00:12
دست به گیرنده هایتان نزنید مشکل از جانب فرستنده است که می خواهد قانونی را که یک عمر رعایت نکرده است یک شبه جامه ی عمل بپوشاند؛ می دانم نگارش جمله هایی که می نویسم حال مضحکی پیدا کرده است چون می خواهم روزنوشت هایم را که اکثرشان عامیانه است به طرز صحیح و با افعال کامل بنویسم و به یاد ندارم در این بیست و یک سالی که از...
-
تعادل حتی در نوشتار
دوشنبه 3 اسفند 1388 13:12
* ...اساساً داستانسرا باید از پرگویی و چانه لغی پرهیز نماید... قاعده ی دنیا بر این جاری است که شاخ و برگ زاید را می بُرند و به راستی که آراستن سرو ز پیراستن است ... ص۱۳۰ * ... نه چندان روده درازی که آزار خواننده گردد و نه چندان کوتاه که صورت رمز و معما پیدا کند... ص۱۳۱ آدمک باران: فکر می کنم این قاعده نه تنها برای...
-
بنده ی طلعت آن باش که *آنی* دارد
یکشنبه 2 اسفند 1388 00:19
مشغول مطاله ی کتاب قصه نویسی هستم این کتاب مجموعه مقالات و نامه های محمد علی جمالزاده در خصوص داستانسرایی است؛ که به کوشش علی دهباشی؛ نشر شهاب و انتشارات سخن؛ در ۶۱۴ صفحه به چاپ رسیده است. هیچ وقت فکرشم نمی کردم شخصی که در نوشته هایش نه تنها به زبان و ادب فارسی بلکه به ادبیات و اصطلاحات مردم کوچه و بازار اینقدر خوب...
-
آسمان مال من است
جمعه 30 بهمن 1388 00:00
* بعد از طی شدن یک دوره ی بسیار آزاردهنده این روزها حسابی سرحال و پرانرژی ام؛ مدام برای کار و یادگیری بیشتر برنامه ریزی طولانی مدت می کنم و همه ی روز در هیجان به سر می برم و با تنهایی هایم عشق می کنم. فکر می کنم احتیاجی نباشد که توضیح بدهم شور و حالم در چشمها و حرفها و حرکاتم تا چه حد مشهود است! * در شگفتم که شادی و...
-
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
دوشنبه 26 بهمن 1388 00:40
هنگامی که هر چه تلاش می کنی نمی توانی خودت را از وضعیتی که درش واقع شده ای بیرون بکشی؛ وقتی با تمام وجودت حس می کنی افتاده ای توی باتلاقی که دست و پا زدن نه تنها کمکی نمی کند بلکه باعث می شود زودتر فرو بروی و خفه بشوی؛ تازه می فهمی هیچ وقت نباید در مورد دیگران -با هر شرایطی که هستند- قضاوتی بکنی؛ که بعضی اوقات قضاوت...
-
فال نیک
جمعه 15 آبان 1388 17:55
جشنواره بین المللی انیمیشن "انیماکور" (اسپانیا): ANIMACOR International Animation Festival جشنواره فیلم های کوتاه "خواب های انیمیشنی" (استونی): Tallian Black Night Film Festival Animated Dreams جشنواره بین المللی انیمیشن "انیما ماندی" (برزیل): Anima Mundi International Animation Festival...
-
کته کلویتس :
پنجشنبه 9 مهر 1388 23:14
"بذری که برای کاشتن به کار می آید، نباید آرد کرد." (ص۱۷۳) "من دیدن را آموختم که بدیهی است، احساس کردن را آموختم که حقیقت است و عشق ورزیدن را آموختم که نایاب است." (ص۲۷۲)
-
اندر مطالعه!
سهشنبه 7 مهر 1388 13:10
بعد از دو ماه درگیری درونی به احساساتم کات دادم؛ به خودم گفتم آدمک جان دیگه کافی یه؛ باید خودت را جمع و جور کنی و به زندگی و اهدافت جدی تر بپردازی؛ یادم اومد در این مدت عادت مطالعه های مداومم را فراموش کردم؛ اونم من که تصور زندگی بدون کتاب برام خیلی سخته؛ زمانهایی که نمی تونم کتاب بخونم احساس می کنم راکد شدم؛ اندیشه...
-
لودگی
سهشنبه 24 شهریور 1388 00:54
همچنان گیج زدن های من ادامه دارد. این ست که... بی خیال. الان دارم دوباره بر می گردم به همان آدمک همیشگی با خنده هایی که مخصوص خودم است؛ می خندم و می خندانم؛ به بهانه های ساده و پیش پا افتاده؛ چنان با صدای بلند و از ته دل می خندم که کسی نمی تواند در برابرش مقاومت کند... اما سیم های این خانم کوچولو بدجور اتصالی کرده، و...
-
طوفان
دوشنبه 9 شهریور 1388 12:54
یک ماه ست که این بغض لعنتی دارد خفه ام می کند. بعضی اوقات فکر می کنم حرفه ی خیلی بدی داریم؛ کارمان شده است تلنگر زدن به روح آدمها؛ فرقی نمی کند توی کدام شاخه ی هنر مشغول باشیم؛ دستمان برای هم رو شده است و ادعاهامان سقف آسمان را می لرزاند؛ اما همیشه درگیر یک معادله ی معکوسیم؛ هر چقدر به دیگران تلنگر می زنیم انگار...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 22 مرداد 1388 11:19
چقدر سخته نوشتن!
-
عبور
شنبه 3 مرداد 1388 00:24
هفته ی گذشته سفر کوتاهی داشتم، همه ی اتفاقات دو سال پیش، بی کم و کاست تکرار شد فقط تنها چیزی که باعث می شد این روزا با اون روزا فرق کنه "من" بودم. همه چیز سر جای خودش بود غیر از آدمک که خیلی نسبت به دو سال پیش تغییر کرده، خیلی واضح خودم را دیدم که دیگه نسبت به هیچ کس و هیچ چیزی در گذشته ام احساسی ندارم!...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 1 مرداد 1388 10:38
اینقدر سرعت زندگیم بالا رفته که هر چی می دوم بهش نمی رسم!