13 آبان 1387
می خوام از سفرمون بنویسم اما اعصاب مصابم ترکیده! فکر کن از همه جا کلی عکاسی کرده بودم:
- از غار علیصدر، مقبره بابا طاهر عریان، آرامگاه ابوعلی سینا و موزه اش و ... در همدان.
- خانه کرد، موزه مردم شناسی (کردستان) و... در سنندج.
- طاق بستان و نقش برجسته های ساسانی و... در کرمانشاه.
- غار شکارچیان، مجسمه هرکول، نقش برجسته هخامنشی، فرهاد تراش، آتشکده اشکانی، کاروانسرای صفوی و... در بیستون.
- سراب، قلعه و... در هرسین .
- قلعه فلک الافلاک، موزه مردم شناسی (لرستان)، موزه مفرغینه های لرستان، غار قمری، ستون آجری، سراب شاپور خواست، پل شکسته ساسانی و... در خرم آباد.
- فقط تنها جایی که ازش عکاسی نکردم آبگرم محلات بود اونم جهت حفظ شئونات اسلامی!
اونوقت حالا عکس ها چی شده؟! بر اثر بی احتیاطی برادر عزیزتر از جانم همه پاک شده! این چند روزه هر چی یادم میاد می خوام سرش را از تنش جدا کنم! البته تجربه ی خوبی بود که من یاد بگیرم از چیزهایی که اینقدر برام ارزشمنده درست محافظت کنم نه اینکه وقتی از بین میرند سوز و گداز راه بندازم! خداوندا من را بکش هم اکنون!!!
حدود ده روزه از سفر برگشتیم اما من همچنان در جوزده گی به سر می برم. خیلی از مکانها و چیزهایی که توی این سفر دیدم را سالها بود در کتابهای درسیم خونده بودم و از طریق تصویر باهاشون آشنا بودم اما از نزدیک دیدن و ملموس بودنشون کلا تصورم را تغییر داد. بارها توی کتابها خونده بودم نقشه آرامگاه ابوعلی سینا در همدان را هوشنگ سیحون از گنبد قابوس در گرگان اقتباس کرده اما هیچ تصویر ذهنی از نوع معماری آرامگاه و مجموعه اش نداشتم. بارها عکسهای مفرغینه های لرستان -که شهرت جهانی دارند و قدمتشون به سده های قبل از میلاد می رسه- را زیر و رو کرده و تحسینشون کرده بودم اما لذت از نزدیک دیدنشون یه چیز دیگه است. بارها تصویر نقش برجسته ی هخامنشی در بیستون را دیده بودم اما هیچ وقت فکر نمی کردم با چنین ظرافتی در دل کوه مرتفعی تراشیده شده باشه و... این سفر خیلی از تصاویر را از دنیای مجازی برای من به دنیای واقعی آورد و چنان جو من را گرفت که دغدغه ام شد مرور مطالب قبلی و مطالعات جدید در مورد آثاری که تصورم در موردشون تغییر کرده و نتیجه شد زیر و رو کردن کتاب فروشی ها و خرید کتاب سبک شناسی معماری ایرانی تالیف دکتر محمد کریم پیرنیا که اتفاقا خیلی کتاب سختی هست حتی برای دانشجویان معماری از این جهت که کلمه های نامانوس خیلی درش بکار رفته مثلا کلمه ی آسمانه به جای سقف! یا پنام به جای عایق! و...
این چند روز که مشغول مطالعه ی این کتابم مرتب خاطرات دوران دانشگاه برام زنده می شه.
چون اکثر مطالبش برام آشناست و دقیق در حافظه ام مونده و همه اش را مدیون استاد باسواد و سختگیر کلاس هنر و تمدن اسلامی ترم دو هستم که خلاصه ی این کتاب و چند کتاب دیگه را همراه با اسلاید بهمون درس داد. منم که از نوجوانی عشق باستان شناسی داشتم کلی سر کلاسش حال می کردم. شاید علاقه ی بیش از حدم به هنر و تمدن باستانی هند هم ریشه در کلاس همین استاد داشته باشه.
حالا همه ی این مسائل بماند؛ چیزی که دیروز باعث خنده ام شد این بود که دوباره کشف کردم من جنبه ی هیچ چیزی را ندارم! دورانی که در کلاس طراحی از بدن انسان برای مدل استفاده می کردیم هر بنی بشری که سر راه من توی کوچه و خیابون قرار می گرفت سریع بر اساس چین و شکن لباسش، اندامش را حدس می زدم و ازش طراحی ذهنی می کردم؛ دورانی که می رفتم کلاس انیمیشن هر شیء یا نقشی به چشمم میومد براش شخصیت پردازی می کردم و انیمه می دیدمش؛ حالا هم که دارم در مورد معماری و باستان شناسی مطالعه میکنم به هر ساختمان یا حتی آجری که بر می خورم می خوام به کیفیت ساختش پی ببرم و قدمت و دوره اش را تخمین بزنم!!!
بعضی اوقات از این دیدی که نسبت به جهان اطرافم دارم -که اتفاقا خیلی هم دنیا را برام جذاب و دوست داشتنی کرده- می ترسم! بعضی اوقات فکر میکنم اون آدمهایی که از طراحی و انیمیشن و باستان شناسی هیچ چیزی نمی دونند دنیا را چطوری می بینند؟! زاویه ی دیدشون چند درجه با زاویه دید من به جهان هستی فرق می کنه؟!
سلام
منم دیگه رفتم...اومدم خداحافظی کنم...برات بهترین ها آزو می کنم...
دیوار!
سلام رسیدن به خیر
برادرتون زنده است هنوز
خدا را شکر که اون موقع که طراحی می رفتی ما را ندیدی
الان هم که اجر نداریم
می بینم که دوبار ه اکتیو گشتید به سلامتییییی
سلا م گلی رسیدن به خیر
تا کرمانشاه اومدی!!! یه سر به ایلام هم می زدی!!
خوشحال می شدیم!!
سلام آدمک جان
خوبی ؟؟؟؟
ما دوباره وارد دنیای وبلاگ شدیم [نیشخند]
خداحافظ مسافر....
سر بزنید www.khodahafezmosafer.tk