اول یه مطلب طولانی در مورد شرایط کارم و کارگردان پروژه و علت استعفای دیروزم نوشتم اما بعد حذفشون کردم. شاید چون دوست ندارم خودم را معقول نشون بدم و دیگران را مقصر! هر چند که مهمترین عامل استعفام از پروژه ی انیمیشنی که مشغولش بودم بی برنامه گی کارگردان بود. من شاید بتونم احساسی و بی نظم بودن را در رابطه با مسائل شخصی و خصوصی افراد تحمل کنم اما در مورد کار و مخصوصا کار هنری معتقد به جدیت و نظم دقیقی هستم، و می دونم که این عقیده خلاف تصور کسانی ست که خارج از مقوله ی هنر درگیر کارند. اکثر افرادی که از خارج به دنیای هنر نگاه می کنند و حتی تازه واردان به این دنیا، تصور می کنند هر چقدر هنرمند احساسی تر، بی نظم تر و بی برنامه تر زندگی و کار کنه هنرمندتره! اما من در مورد هیچ هنرمند موفقی ندیدم و نشنیدم و نخواندم که اینگونه هنرمند شده باشه. علاوه بر این تازگی ها کشف کردم که برای موفق بودن در هر زمینه ای، استعداد خاصی نیاز نیست و رمز موفقیت: علاقه، برنامه ریزی طولانی مدت و پشتکاره.
خوشحالم بابت تجربه های ارزشمند مربوط به این دوره ی کاری و جدیتی که در خودم یافتم و مصمم تر شدم برای قدم برداشتن به سوی اهدافم، به امید آینده ای روشن!
سلام
جومونگ رو دیدی؟
بله؟! جانم؟!
این نظر منه: نظم را نمیشود و نباید از هیچ جا حذف کرد. انشاالله که به اون آینده روشن خواهید رسید.
منم موافقم! اما نظرم را به این قطعیتی که شما فرمودید نگفتم چون یه دوره ی خاص از زندگیم خودم فوق العاده بی نظم و آشفته بودم! هر کس خودش باید به این نتیجه برسه که نظم خوبه!
نظمه که عدالت میاره.
خوشحالم که دوباره می نویسی اما انگار رفتی توی یه فاز دیگه .
من هنوز تو لینکام دارمت می دونستم بر میگردی
تغییر قانون زندگی یه و منم از این قانون مستثنی نیستم اما باز به نظر شما بستگی داره که فاز دیگه را چی تعریف کنید!